Sunday, August 31, 2008

~176~

وقتی یادش میفته که دیگه تین ایجر نیست حالش بد میشه

وقتی یادش میفته که دقیقا چند سالشه قلبش میگیره

وقتی خوب به معنی گذشتن 23 سال از عمرش فکر میکنه نفسش بالا نمیاد

بیست و سه سال از اومدنش به این کره گذشته و هنوز هیچ کاری نکرده

فقط روزهارو پشت سر گذاشته

بعضی وقت ها خودشو مشغول مسائل بیخود کرده

ولی آخرش هیچی به هیچی

نه تونسته کار خاصی انجام بده

نه تونسته اونطوری که دلش میخواسته زندگی کنه و ازش لذت ببره
میدونه که خیلی وقت داره

یعنی ممکنه که خیلی وقت داشته باشه

ولی شجاعتشو نداره

از تغییر خیلی میترسه

از فراموش شدن هم میترسه

از فسیل شدن میترسه

از اینکه اخلاق های بدشو میدونه و نمیتونه تغییرش بده متنفره

از ضعیف بودن

از خودش نبودن

از فکر اینکه آیا 10 سال دیگه میتونه اونطوری که دوست داره زندگی کنه یا نه؟

بیست سال دیگه چی؟

اگه اونطوری که میخواد پیش نره چی؟

یهو به خودش بیادو ببینه 23 سال شده 43 سال و هنوز هیچی

و باز هم یادش بیفته که دیگه تین ایجر نیست و حالش بد بشه

یادش بیفته دقیقا چند سالشه و قلبش بگیره

. . .

Sunday, August 17, 2008

~175~

1:

این سن و سال ، سن عجیبیه

حکمم شده ، حکم اون دختر جوونه ی فامیل

که از یه طرف بچه کوچیکا دوسش دارن و دوست دارن بهشون توجه کنه

و همش دور و برش میپلکن که ببینن چیزی میخواد یا نه

و از یه طرف آدم بزرگای وسواسی و خرافاتی فامیل فکر اینن که زودتر شوهرش بدن

!!و هی ازش میپرسن محیا جون چرا شوهر نمیکنی دختر به این خوبی وچنینی و چنانی؟

و منم مجبورم با لبخند و باشه ایشالا در اولین فرصت و حالا ببینیم چی میشه جوابشون رو بدم

و منتظر اظهار نظر های بعدیشون بشم

و منتظر باشم که مامانم به کمکم بیاد

آره درسته من دختری هستم که نمیتونم آدم ها رو نا امید کنم!

2:

حس خیلی خیلی عجیب و جالبیه وقتی که

میری عروسی صمیمی ترین دوستت

عجیب تر میشه وقتی میری خونه خودش!

و حتی عجیب تر و جالب تر و قتی که

تلفن بزنی بهش و یک پسر هم سن و سال خودت که شوهر دوست تو هستش گوشی رو برداره!م

یه حس سرگیجه شدید

یه حس اینکه نمیدونی خوشحالی که دوستت وارد یه مرحله جدید شده و داره کاری میکنه که دوست داره

یا اینکه ناراحتی که دارن صمیمی ترین دوستت رو ازت مگیرن

حس اینکه به دوستت بگی بیخیال بابا ولش کن حال داری ها تو رو چه به این حرفا

یا اینکه بگی من میدونم تو میتونی نگران نباش

حس بغض

. . . . .

! هفته گذشته را همش یا در عروسی یا در مهمونی خونه صمیمی ترین دوستام بودم


This page is powered by Blogger. Isn't yours?