~traveling sales girl problem~

یه زمانی ما دوتا بچه بودیم من و علی.
علی داداش فوق العاده ای هستش.
ولی من همیشه تو دوستام واسه خودم دنبال یه خواهر بودم.
نمیدونم احساس میکردم یه سری حرفها هست که نمیشه به برادر گفت.
من کلا دوستام برام خیلی مهم هستن ولی بخاطر این خواهر نداشته ای که همیشه دنبالش بودم روی بعضی از دوستای دخترم حساب دیگه ای باز میکردم.
تا الان دوستای فوق العاده ی زیادی داشتم ولی هیچ کدوم جای اون خواهرو برام نگرفتن.
ولی حالا ما 3تا شدیم من دیگه واقعا خواهردار شدم یه خواهر واقعی و فوق العاده که من عاشقشم.
یه خواهر که به نظر من یکی از بهترین انسانهای روی زمین هستش.
یه خواهر که اگه ناراحت بشه درست مثل وقتی که علی ناراحت میشه اشکم جاری میشه.
بعضی از بچه ها معتقدند من از بی احساس ترین آدم هایی هستم که تا حالا دیدن ولی نمیدونم حکایت علی و سارا چیه که با کوچکترین ناراحتیشون قلبم میخواد از جاش دربیاد اصلا نمیتونم تحول کنم حتی کسی راجع بهشون کوچکترین حرفی بزنه.

سارا همسر علی هست یعنی زن داداش گل من.ولی کلمات زن داداش و خواهر شوهر اصل مطلب رو ادا نمیکنن و اوج محبت رو نمیرسونن.سارا یه عروس فوق العاده یه خواهر عالی و یک انسان به تمام معنا هستش.
واقعا از خدا متشکرم که همچین انسانی رو وارد زندگیه ما کرده.

علی و سارا چند وقتی هست که ازدواج کردن و من هر روز و همه جا راجع بهشون صحبت میکنم. امروز دلم خواست که تو اینجا هم راجع بهشون بنویسم.
دوستشون دارررررررررررررررممممممممممممممممممممممممم:******************

بیا اینم شانس ما امروز از یه شرکتی بهم زنگ زدن که بیا واسه مصاحبه
البته خوب فقط مصاحبه هستش ولی خوب با این وضعیتی که 1ماه و نیمه اومدیم سر کار و هنوز حقوق نگرفتیم خوب آدم وسوسه میشه حداقل بره ببینه چه خبره.
تازه دلم هم واسه کد زدن تنگ شده:( انقد اینجا کاره سخت افزار و کاره بیخود کردم خسته شدم:(
دلم فکر کردن میخواد فک کنم مخم یکم دیگه کپک بزنه باید پروژه واسه خودم جور کنم:D

بعد از یه عمر دختر رییس بودن حالا باید ناز مردم رو بکشیم:دی
بدیش اینجاست که من از کسی انتظار نداشتم نازمو بکشه و به ازای هر کاری کلی تشکر میکردم
حالا این مردک(بچه رییس رو نمیگما یکی از آقایون بالاسری ما)باید روزی کمه کم 5 دقیقه قربون صدقش بری تا خوش اخلاق باشه باهات
عجب آدمای عقده ای پیدا میشن بخدا
ای خدا همه رو رییس و نوکر خودشون قرار بده مارو هم همینطور:دی

برای اینکه نگن این چه کاریه که همش داری غر میزنی لازم به ذکر است که در اینجا ما همکارای بسیار دلی داریم:دی
همش در حال بگو و بخند
بسیار بچه های باحالی هستن از دنیاهایی بسیار متفاوت تر از دنیایی که من تا حالا توش بودم.
دنیای هنر به اضافه تعهل(نمیدونم دیکته اش رو درست نوشتم یا نه منظورم همون ازدواجه) که من هیچ کدوم رو تجربه نکردم :دی
خلاصه که مرا از بودنشان حالی به حولی

آقا جون من همینم که هستم میخواین بخواین نمیخواین نخواین.
آدمی که مراعات منو نمیکنه و منم باهاش هیچ رفاقتی ندارم چرا باید مراعاتشو بکنم؟
بهش میگم باباجون پس این سیستم من چی شد؟ من سختمه هر روز این لپ تاپ رو دنبال خودم بکشم .
میگه اتفاقا منم سختمه.میگم آقا من با تاکسی میرم و میام شما وسیله داری.
تازه حواسم نبود بگم مرد حسابی تو که یه سیستم جلوته!!! خوب نیار لپ تاپتو!!!
میگه خوب نیار لپ تاپو کار خودت میخوابه.
گفنم کار من که نمیخوابه کار شما میخوابه .
اصلا این قرتی بازی ها و پاچه خواری ها به مزاج من نمیسازه
اصلا هم دلم نمیخواد بیفتم تو این فیلدها
بابا جون برای وظیفه ای که داری بابتش پول میگیری که نباید قربون صدقت برن تا انجامش بدی.
میگه خسته شدم انقد دنبال نامه دویدم جواب نمیدن دیگه!
خوب داری پول میگیری که بیفتی دنبال نامه دیگه.

دلم برای مردهای هم..جنس..گرا میسوزه
نمیدونم چرا، ولی ما چشم هامون عادت کرده به دیدن دخترهایی که تیپ پسرونه میزنن
ولی تا یه مردی رو میبینیم که ابروهاشو نازک نازک کرده و لباسهای تنگ پوشیده زل میزنیم بهش
اکثرشونم خیلی حساس هستن و در مقابل نگاه مردم کاملا بی دفاع هستن.
امروز یکی از این آقایون هم..جنس..گرا را دیدم ناخوداگاه زل زدم بهش بیچاره خیلی مظلوم بود و کاملا احساس کردم زیر نگاه من دست و پاشو گم کرد
از خودم شرمنده شدم!

من سر کارم.
کار دولتی.
نمیخوام بعد از این همه وقت که اومدم قر بزنم، ولی خیلی ناراحتم از این همه دورویی و زیرآب زنی.
آخه نکته اینه که تو حقوق هیچ کس هیچ تغییری رخ نمیده ولی برای یه صندلی یا بخاطراینکه پیش رئیس عزیز بشن چرا دل همو میشکونن!!!
اومدنم اونطوری نشد که میخواستم.قرار بود بیام اینجا یه سنگی از رو دوششون بردارم نه اینکه دل یه خانم 50-60 ساله رو بشکونم:(
امیدوارم همه چی به خوبی پیش بره.
دولتیا خیلی ....!!! خیلییییییی