Thursday, January 19, 2006

غريق

دست غريقي به دست توست كه دريا
درپي آن طعمه در تلاش و تكاپوست
دست غريقي به دست توست كه هر موج
مي زندش مشت
مي كندش موي
مي دردش پوست
هر چه توان در تو بود برده به غارت
هد چه رمق در تو بود برده به تاراج
مي كشدت درد مي كشدت آب
بر سر وروي تو تازيانه امواج
زور تو ناچيز و زور موج زياد است
راه تو بسته ست و دست و پاي تو خسته ست
دست تو از دست او جدا شدني نيست
رشته اي از جان او به جان تو بسته ست
طرفه نبردي است نا برابر خونبار
حمله موجت ميان ورطه كشانده ست
گاه يقين مي كني كه اينك تا مرگ
فاصله اي جز يكي دو لحظه نماندست
دير زماني ست اين غريق دريغا
سخت فسرده ست و دل به مرگ سپرده ست
در تو شگفتا هنوز در دل گرداب
ذره اي از گرمي اميد نمرده ست

Comments: Post a Comment



<< Home

This page is powered by Blogger. Isn't yours?