~traveling sales girl problem~

دیشب حالم کلی خوب بود
(الانم هست هنوز)
گفتم این چند وقته خیلی اینجا نق نق کردم
بیام یه کم بگم زندگی خوبه همه چی روبه راهه
من خیلی خوشحالم
خوشحالم که از اینکه یه سری آدم های اطرافم که ازشون خوشم نمیاد (بدم میاد؟)دارن تو زندگی پیشرفت میکنن
خوشحالم که انقدر انسانم که زود فراموش میکنم
خوشحالم که از شادیشون شاد میشم
بعدش میخواستم بگم که تا چند وقت پیش
همون موقع ها که قاطی بودم
دلم میخواست واسه تولدم یه اتفاق هیجان انگیز بیفته
دلم میخواست سورپرایزبشم
ولی الان خیلی خوبم و همین که با کسانی که دوستشون دارم باشم برام کافیه
خلاصه که اینارو میخواستم بگم که این بلاگر رحمت الله علیه بالا نیومد و من نتونستم همه اینارو بگم
ولی حالا گس وات....
دوستام سورپرایزم کردن
:*************
برام تولد گرفتن
خیلی خوب بود
فکر کنم حدود نیم ساعتی هنگ بودم
هی داشتم دور خودم میچرخیدم
اصلا عالی بود
الانم که دارم مینویسم تو دلم یه جوری میشه
نقششون عالی بود
اصلا فکرشم نمیکردم
اولا به بهونه خرید رفتیم بیرون
بعدم به بهونه های دیگه رفتیم خونه شیوا اینا
و تادااااااااااا
تولدم مبارک شد
بچه ها دسته همتون درد نکنه
من الان کلی انرژی گرفتم
و در همین راستا از همگان خواهشمند است گند نزنن تو خوشی ما و ما را از شنیدن هرگونه خبر بد تا اطلاع ثانوی معذور بدارند
با تشکر محیا
:D
پ.ن:خیلییییییییییییییییییییییییی خوووووووووووووووووووب بود:
:***************
:XXXXXXXXXXX